علک. (منتهی الارب). صمغ خاییدن، بیهوده گفتن. ژاژ خاییدن. هرزه لائیدن. هرزه دراییدن. رجوع به ژاژ خاییدن شود، دندان بهم ساییدن خر ماده در دیدن خر نر:
گوید که علک خایم، خاید بلی چنانک
خایند علک ماده خران از خران غنگ.
سوزنی.
شعر ژاژیدن لهاشم توست
علک خاییدن لهاشم خر.
سوزنی
عَلک. (منتهی الارب). صمغ خاییدن، بیهوده گفتن. ژاژ خاییدن. هرزه لائیدن. هرزه دراییدن. رجوع به ژاژ خاییدن شود، دندان بهم ساییدن خر ماده در دیدن خر نر:
گوید که علک خایم، خاید بلی چنانک
خایند علک ماده خران از خران غنگ.
سوزنی.
شعر ژاژیدن لهاشم توست
علک خاییدن لهاشم خر.
سوزنی